- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مصائب شب عاشورا
شب شب اشک و تماشاست اگر بگذارند لحظه ها با تو چه زیباست اگر بگذارند فکریک لحظه بدون تو شدن کابوس است با تو هـر ثانـیه رویـاست اگر بگـذارند مثل قـدش قـدمش لحـن پــیـمـبـر وارش روی فـرزند تو زیـباست اگر بـگـذارند غـنچه آخــر چقدر آب مگر می خـواهد؟ عـمـر طفـل تو به دنیاست اگر بگذارند ساقی ت رفته و ای کاش که او بـرگـردد مـشـک او حـامل دریاست اگر بگذارند آب مـال خـودشان چـشم هـمـه دلـواپـس خـیـمه هـا تـشـنه سـقـاست اگر بـگذارند قامتـش اوج قـیام است قیامت کرده است قـد سـقـای تو رعـنـاسـت اگـر بگـذارند سنگ ها در سـخـنت هم نـفـس هـلهـله ها لحـن قــرآن تو گـیـراست اگر بگـذارند تـشـنــه آبـی و دارد لـب تـو مـی ســوزد آب مـهــریـهٔ زهـراسـت اگـر بـگـذارند بر دل مضطـرب و منتـظـر خـواهر تو یـک نـگـاه تو تـسـلاست اگـر بگـذارند آمد از سمت حــرم گـریه کـنـان عبد الله مجـتـبای تو هـمین جـاست اگر بگذارند رفـتی و دخـتر تو زمـزمه دارد که کفن کهـنـه پـیـراهن بــابـاسـت اگـر بگذارند
: امتیاز
|
مصائب شب عاشورا
هر که بیرونی بُد از مجلس گریخت رشـته الـفـت ز هـمراهان گسیخت دور شـد از شـکّـر سـتـانـش مـگـس وز گـلـستان مـرادش، خـار و خس خــلــوت از اغــیــار شـد پـرداخـتـه وز رقـیـبـان، خـانـه خـالی ساخـته پیر میخواران، به صدر اندر نشست احـتـیـاط خـانـه کـرد و در بـبـست محــرمــانِ راز خـود را خواند پیش جمـله را بنـشاند، پیـرامون خویش بـا لـب خـود گـوشـشـان انـبـاز کـرد در ز صندوق حـقـیـقـت، بـاز کرد جمله را کرد از شراب عـشق، مست یــادشــان آورد آن عــهــد الــسـت گــفــت شــابـــاش ایـن دل آزادتـــان بــاده خــورهـسـتـیـد، بـادا یـادتـان یـادتـان بـاد ای به دلـتـان شـور مـی آن اشـارت های ســاقـی پـی ز پـی ایـنک از هر گـوشـه یی جـّـم غـفـیر مر شـما را می زند ساقـی صفـیـر کاین خــمــار آن بـاده را بـد در قـفـا هان و هـان آن وعـده را بـاید وفـا گــوشــۀ چــشـمـی نــمــایـد گـاه گـاه سوی مستان میکند، خوش خوش نگاه
: امتیاز
|
سخنام امام در شب عاشورا
گفت: ای گروه هر که ندارد هوای ما سر گیرد و برون رود از کربلای ما تا دست و رو نشست به خون می نیافت کس راه طـواف بر حـرم کـبریای ما
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شب عاشورا
ای خدا با تو من امشب سر سودا دارم شـوق دیـدار تو در صحنۀ فـردا دارم تا كه جـاوید بـمـاند به جهـان دین نبی بـهـر قــربـانـیِ او اكــبــر زیـبـا دارم تا كـنـم پـیـروی از آن پـدر مـظلـومـم بهر شــق القـمری حامی و سـقـا دارم تا كـنم شـاد دل فـاطـمه و قـلب حـسن طفل شیرخواره و هم قاسم رعـنا دارم تا كه رونق بدهـم مستی بـازار غـمت خواهر خون جگر و زینب كبری دارم دخـت ویـرانه نـشین و پـسـر بیـماری بهــر مـانـدن وسـط آتـش اعـــدا دارم نیمه جانی ز عـطش مانده به پیكر بهرِ نیزه و سم ستور این دل صحـرا دارم هر كه خواهد كه غـنیمت ببرد گو آید كهـنه پـیـراهن و انگـشـتر اعـلا دارم سر اگر هـست فقـط در ره تو از بهرِ نـیزه و مطبـخ وهم دیر نصاری دارم بهر جانبازی در راه تو تا فـردا ظهر ناله و زمزمه و شیـون و غـوغا دارم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شب عاشورا
به اشک و سوز و مناجات، سر کنید امشب به شوق مرگ، شب خود سحر کنید امشب به پیش نیزه و شمشیر و تیر و سنگ، همه به خـنده سیـنۀ خود را سپر کنید امشب نـمـاز وتـر بـخـوانــیــد و سـجـدۀ آخـر دعـا به زینب خـونینجگـر کنید امشب کـمالتـان پـر و بـال عـروجتـان گـشته بـه قــلـۀ ابــدیـت ســفــر کـنـــد امـشب شما به مکــتـب تـوحـیـد، زنـدگی دادید مبـاد آنکه ز مُـردن حـذر کـنـید امشب دل شب اسـت بـیـایـیـد دخـت زهـرا را ز ایـسـتـادگی خـود خـبـر کـنـید امشب کنون که آب روان را به رویتان بستند ز اشک شوق، لب خویش تَر کنید امشب اگر که عــاشــق دیـدارجد من هـسـتـید به صورت عـلیاکـبـر نظر کنید امشب جوان من بـدنش قطعه قطعه خواهد شد رواست گریـه به حـل پـدر کنید امشب شرار آتش شعرش همه ز سوز شماست دعـا به «میثم» ما بیـشــتـر کنید امشب
: امتیاز
|
مصائب شب عاشورا
حجـاج کربلا کـه ز کـعـبـه سـلامـشان صحرای سرخ خون شده بیتالحرامشان پــرواز مـیکـنـنـد بــه دور امـامـشـان لـبـریـز گـشته کـاسـۀ صبـر تمـامـشان در انتـظار صبح گرفـتـند سـر بـه کف از شوق مرگ بر لبشان خـنـدۀ شعـف جون و زهیر وعابس وضرغامه و حبیب آمـاده تـا شوند سراپا به خون خضیب بر خود زدند تا دل دریـای خون نهیب از دست داده درپی ایـثار جان،شکیب خالی ز خویش و پر ز عطش بود جامشان در عیـن سجـده حال و هـوای قیامشان نـاگـه امام، غــنچـۀ مـعــجـزنمـا گشود با بـهـتـرین خطابـه خـداوند را سـتود آنگاه رو به جـانب انـصـار خـود نمود کای بر وفا و غیرت و ایثارتان درود! ای عـمـر جــاودانـۀ دنیـا حــقــیـرتـان چـشمی ندیده در همه عـالـم نظیـرتـان اینجا حسین ومکتب خون وشهادت است میدان جاننثاری و عشق و ارادت است در بحر خون شنای شهادت عبادت است بر رهروان عشق، شهادت ولادت است اینجا عروج ما همه در خون تپیدن است جـان دادن و جـمال خداونـد دیـن است اینجـا بغـل گــشـوده شهادت بـرایــتـان ایــنـجـا بــود کـنـار خـداونـد جـایـتـان خون خـداست در یم خون، خونبهایتان لـبـخنـد میزنـد بـه خـدا زخمهـایـتـان یا سینه را به تــیـغ شهادت سپـر کـنـید یا اینـکه مـخـفـیـانه از اینجـا حذر کنید اینجا سخن ز نوک سنان و سر من است اینجا برهنه روی زمین پیکر من است ایــنـجـا هـزارپـاره تن اکـبـر من است اینجا قرارگـاه علـی اصغــر من است این راه مکه، این ره شامات، این عراق مـا تشنـۀ وصـال خــدائــیـم، الــفـراق! آن عاشقان جان به کفِ سخت، سختکوش آمد ز فرق تا به قدم خونشان به جوش برخواست از حقیقتتان بر فلک خروش گفتند: ای به راه غمت نیشِ نیزه، نوش! شمشیر مرگ با تو حیـات مکرر است عمری که بیتوباشد، ازمرگ بدتر است مـا لـذت زمـانـه نخـواهــیـم بیحسـیـن در عـرش، آشیـانه نخـواهیم بیحسین در چشم نـور، خانه نخواهـیم بیحسین ما عـمـر جـاودانـه نخـواهیم بیحسین عباس گفت: یوسف زهـرا! چرا رویم؟ ای کعـبۀ امـیـد! از این در کجـا رویم؟ ریـحـانـههـای دامـن گــلـخـانـۀ عـقـیـل گـفـتـند: ای بـه دامن تو قـدسیان دخیل عزت اگر نه خار تو گـردد، شود ذلیل ما زندگی کنیم و تو درموج خون، قتیل؟ ما را به سینه زخم تو خوشتر ز مرهم است حتی بهشت بیگـل رویـت جهنـم است یکسو حبیب جست ز جا گفت سیدی! بـا پــارههــای آتـش دل آتــشـــم زدی مـا خـار راه تـو، تـو عـزیـز محـمّـدی مـائـیـم جـاننـثـار تو، تو جان احمدی هـفـتـاد بـار اگـر که بـمـیـرم بـرای تو بـرخـیـزم و دوبـاره کنم جان فـدای تو فریاد زد زهیر که ای عــرش را مدار سـوزم اگر که بعـد شهادت هـزار بار خاکـستـرم به باد رود سوی کـوهـسـار گـردم دوباره زنـده به اعجاز کردگار سرافکـنم دوباره به پـای تو یا حسیـن! جـانـم هـزار بـار فـدای تو یا حسین! ای حــامـیـان آل عـلی! جـان فـدایـتـان آغـوش گـرم حضرت معـبود، جایتان در گـوش جـان مـردم عـالــم نـدایـتـان اینک زنـد حـسیـن، دوبـاره صدایـتان خــیــزیـد بـاز در ره او جـان فـدا کنید خود را دوباره هدیه به خون خـدا کنید خیل ستمگران که دم از جنگ میزنند بـر پــیـکـر امـام شمــا سنـگ میزنند ازخون سر به ماه رخش رنگ میزنند گـرگان کوفه بـر بدنش چنگ میزنند ای خفـتگان وادی خـون کـو قـیـامتان؟ بـر نـیـزه رفـت رأس منــیـر امــامتان ای خـون سیــدالـشهـدا خـونبـهـایـتـان ای بـر فـراز قــلـۀ تــاریـخ، پــایــتـان خـورشـیـدِ قـرنها سرِ از تن جـدایـتان بـایـد حـسیـن آیـد و گـویــد ثــنـایــتـان تا حشر، قـامت شهدا بـر شما خم است سرسبز با ثنای شما نخل «میثم» است
: امتیاز
|
مصائب شب عاشورا
اینجا به پشت خیمه صداها چه آشناست آری صـدا صدای مـنـاجـات کـربلاست امشب شب نماز و مناجات و گریه است فـردا زمـان، زمـانِ ملاقـات با خداست از خیمه ای صدای تلاوت رسد به گوش این صوت دلنوازِ علی اکبر از کجاست؟ سـوز و دعـا و آه و نـوا از کجـا رسد؟ گویی حسیـنِ فاطمه در حال التـجـاست انگـار این وداع شـب آخـر است و بس از هر کسی سراغ کنی، کار او دعاست امـشب مـیـان خـیـمـه و سجـاده و حـرم فردا به خون و خاک، سلیمان کربلاست عــباس، در قـنـوت شـبــش آرزو کـنـد یـا رب مرا ببخـش اگر آب پر بهـاست سـجـاد در دعـا چه طـلـب از خـدا کـند یا رب! تنِ نهـیف من افسوس مبتلاست زینب دعای نیمه شبش جزحسین چیست؟ تنها نه بر حسین که بر آل مصطفاست گاهی صدای گریۀ یک شیرخواره است لالای دختری ست، چه دردانه،خوش صداست این نازدانه هــا که دل از خیـمه برده اند یا رب قنوتشان چه غریبانه، با حیاست اصحاب، آن طرف همه مشغول ناله اند گویی حبیب، فکر کسی پشت خیمه هاست گویی به گوش زینب کبری رسیده است فـردا حـسین یـکّه و تنـهـا به نیـنواست حالا که هست، صحبت احلی من العسل زیبـاتـرین سخـن به لب ابن مجتـبـاست این گونه است مردن شیرین تر از عسل حـالا زمـان پَر زدنِ ما سـویِ خـداست این صحنه ای ست از شب زیبای کربلا حالا وظیفه چیست؟ که مشتاق کربلاست؟ مـا را بــرای کــرب و بــلا آفـریـده انـد یعنی حـسیـن مـنـتـظر ما به نیـنـواست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا
بیا که گـریه کـنـم لحـظـه های آخـر را بخوان ز چشم ترم حال و روز خواهر را دلـم قـرار نـدارد بـیـا که تـا دم صـبـح بـنـالم از سر شب روضه های مادر را پرید خواب رباب از خیال حرمله باز گرفـته است به چـادر گلوی اصغر را خـدا کند که بمیرم در این شب و فردا که روی نـیزه نبـینم ســــر بــرادر را خـدا کند که نـبـیـند دو چـشم مـبـهـوتم به زیـر بـوســۀ نـیـزه تـن مـطـهـر را خـدا کند که نبـینم به روی طشت طلا جسارت نـوک چوب و لبـان پـرپر را خـدا کند که نـبـینم به زیر آتـش و دود به دست قـاتـل تـو پـاره های معجر را
: امتیاز
|
ذکر مصائب شب عاشورای حسینی
خـدا کند نرود امشب و سحــر نشود که روز مـا ز شب تار تیـره تر نشود خدا کند که بـه حشر انتها شود امشب که حـشـر واقـعـه کـربـلا دگـر نـشود فـراق کرب و بلا می کـشـد مـؤیـد را مـگر جـوار پـدر قـسـمت پـسر نشود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رباب در شب عاشورا
امشب به خواب رفـتـه نـگـاه ستاره هـا افـتـاده از نــفـس، تـپـش گــاهـواره هـا فـردا کـنـار عـلـقـمه تـصـویـر می شود طرح شگـفت حادثـۀ خـون نـگـاره هـا شبناله ای غـریب در این دشت لاله خیز آشفته خـواب سنـگـی این سنگـواره ها لالای، لای، کودک لب تشنه ام، بخواب ای غنچه، گل شکفـتـۀ دشت شراره ها مـادر بـخـواب، تا رود از یـاد نـازکـت آوای جـانــگـداز گــلـو پــاره پــاره هـا مـادر بـخـواب، تا که نـبـیـنی نخـفـته ام در حـیـرت شـکـستن بـغـض مناره هـا دنیا بخواب رفته، تو هم لحظه ای بخواب بـنـگر بـخـواب رفـتـه نگـاه ستـاره هـا
: امتیاز
|
مصائب شب عاشورا
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود جهان، مسـخّـر روح بزرگوار تو بود لهیب تشنگی ات، روح دشت را می سوخت فرات موج زنان گرچه در کنار تو بود به رزم، قصد فنای جهان، گرت می بود نه آسمان، نه زمین، مردِ کارزار تو بود اگر شـجـاعـت و ایـثـار، جـاودانـی شد ز خون پـاکِ دلـیران جان نـثار تو بـود به جای مـانـد اگر نامی ازجـوانـمردی ز پـایــمـردی یــاران نــام دار تـو بـود به پـیـشـواز اجـل آن چـنان کـمر بـستی که مرگ، مضطرب از طفل شیرخوار تو بود شُکـوه نـام بـلند تـو، جاودان بـاقی است که سربـلـندی و آزادگی، شعـار تو بود به روی دست تو پَرپَر شد از خدنگ ستم گـلی کـه از چمـن حُسن، یادگار تو بود اگرچه گلشنت ای باغبان به غارت رفت خـزانِ بـاغِ تـو، آغـازِ نـوبهـارِ تـو بود درخـت عـدل و مروّت کـه آبـیاری شد رهـیـن مـنّـت شـمـشـیـر آبـدار تـو بـود به جزدل تو که بود از وصال، خرّم و شاد جهان و هرچه در او بود، سوگوار تو بود به غـیرِ داغ محبـّت به دل نـبـود تو را اگرچـه سـیـنۀ هـر لالـه داغـدار تو بود ز کاروان تو خاکـستـری به جای نماند هـنـوز دیـده یـثرب در انـتـظـار تو بود
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شب عاشورا
هرکه سـربـاز خـدا نیست، نماند، برود هـر که پـابـنـد وفـا نیست، نماند، برود رَوَد آهسته تر از مـوج سیاهی در شب هرکه را ترس خدا نیست، نماند، برود رود، آغشته به خونابِ پریشانی ماست هرکه آشـفـتـۀ ما نیست، نمـاند، برود تـشـنـۀ دشت بـلا هـیـچ نمی جـویـد آب هر که سیراب بـلا نیست، نماند، برود هر کسی مشعل خورشید ندارد در دست راهـی کرب و بلا نیست، نماند، برود رشـتـۀ نازک پـنهـانِ تـعلّق عیب است هر که آزاد و رها نیست، نماند، برود هر که آئـینۀ خود را به تماشا نشکست مَـحـرم اهــل ولا نیست، نـمـاند، برود بر سـرِ تـربت ما، لالـه شـفـا می گـیرد هر که در فکر شفا نیست، نماند، برود آخرین سجدۀ عشق است به محراب نماز هر که همبـال دعا نیست، نماند، برود
: امتیاز
|
ذکر مصائب عصر تاسوعای حسینی
بعد از فریضه، قبلۀ دین شد بخواب نوش ناگه بر آمـد از قِـبَـل دشـمـنان خـروش گردون پُر از غبار و زمین شد پر از سوار فـریـد اهـل بـیت، فـلک را درید گوش زینب دویـد بـر سـرِبـالیـن شاه و گـفت ای تا به صبح، بهر عبادت نخفته دوش اطراف خیمه، لشکر دشمن فرو گرفت برخیز و بهر چارۀ بی چارگان بکـوش بیدار گشت شاه و بدو گـفت بعد از این خواهی بسی گریست، کنون اندکی خموش دیـدم کنـون بخـواب، رسـول خـدای را انداخـتـه ردای خـداونـدی اش بـه دوش امروز گـفت در بـرِ ما خـواهـی آمـدن زد صیحه ایّ و دختر زهرا بشد بهوش آورد شاه تشنـه لبـانش به هوش و گفت مـردانه بـش و پـیرهن صـابری بپوش فرمـود شاه دیـن به عـلمـدار بـا شـکوه مهلت برو بگیر، یک امشب از این گروه
: امتیاز
|